«جهنم یک سیاره» نخستین اثر بانو فرحناز فروغ، نویسندهی جوان اهل افغانستان است. این اثر، یک اثر ریالیستی حاوی پنج داستانواره است و هر داستانوارهیی بخشی از رنج و اندوه زنان در افغانستان را به تصویر میکشد. بنا به گفته خود نویسنده – در یکی از تلویزیون ها- روایتهای این اثر، چشم دیدهای خودش است. به باور من انتخاب اسم« جهنم یک سیاره» برای این اثر معنادار و با مصداق است؛ نویسنده با انتخاب این نام نمادین در واقع از همان لحظه نخست، خواننده را به دورن مطلب پرتاب میکند. در ضمن مثل یک قلاب است و می تواند توجه خواننده را به اثر جلب کند.
در مقدمهیی نخستین داستان این اثر «خانهی امن» در مورد عشق سخن گفته شده، مقدمهیی نخستین داستان این اثر را می توان مقدمهیی بر این کتاب فرض کرد. در این داستان نویسنده معرفتاش را از عشق بیان میکند.«عشق جرقهی کوتاهی از خاشاک و احساسات است که در یک لحظه در بطنزمان رخ میدهد؛ آنچه که موجب فراموشی عشق میشود گذر زمان است.» نویسنده نگاهاش به عشق پا را دوکسیکالاست. شاید این نوع نگاه از تعریف گریز بودن عشق سرچشمه گرفته باشد؛ عشق به عنوان یک امر بشری، تاکنون در حیطه تعریف نگنجیده و هر کسی از ظن خود و بر اساس تجرباهای شخصیاش در این باره چیزی گفته است. عشق در این مقدمه، با جملاتکوتاه شاعرانه و از چشمانداز های مختلف تعریف شده است.شاید نویسنده خواسته با نگاه پارادوکس گونه، آشفتهگی امر عشق را در جغرافیای بنام افغانستان نشان بدهد. امری که در میان مردان به نیرنگی برای به دام انداختن زنان به کار برده می شود.- البته این امر تنها می تواند در میان مران افغانستانی مصداق پیدا کند. زیرا در جامعه زن ستیز و گرفتار فقر جنسی، چون افغانستان عشق امر بی مفهوم است و به گفته نویسنده این اثر :« مردان افغانستان از عشق تنها تخت خواب و تن عریان زنان را می شناسند.» ارایه تعریف عشق در مقدمهی داستان «خانهی امن» به خوبی نشان میدهد که بخشی از تیره روزی و سیاه بختی زنان افغانستانی از همین پدیده ناشی میشود. زنان که به سادهگی گرفتار عشق مردی می شوند و سر انجام در سیاهچاله تباهی فرو می روند. آنگونه که برخی از شخصیتهای داستانهای «جهنم یک سیاره» بر اثر در گیری باعشق همه زندهگی خود را در یک قمار نا عادلانه باخته اند.
برای من به عنوان یک خواننده، بیشتر از هر بخشی، همین گزارههای که در آغاز نخستین داستان این اثر، در مورد عشق بیان شده در گیری و دغذغه ذهنی ایجاد کرد. مفاهیم در گزاره های غیر قابل تصرف اند؛ شاعرانه، عرفانی، فلسفی و روانشناسانه، اما با نوع بیان ادبی؛ نویسنده عشق را با چشم اندازههای مختلف نگریسته، اما ادبی بیان کرده است. در متن ادبی معمولا، مفهوم تصرف شدنی نیست. فقط متن/ مفهوم، میتواند خواننده را در گیر کند، به تفکر وادارد و در نهایت به کشف برساند. لذت ادبیات در همین است.
گزارههای که در آنان نکات معرفتشناسانه از عشق بازتاب یافته، از لحاظ مفهومی عمیقاند. ذهن خواننده را در گیر میکنند، نوع در گیری که سبب ویرانی ذهن میشود. یکی از ویژهگیهای برجسته متنهای خوب همین ویرانگری ذهن است. متنهای که خواننده را نسبت به معرفت پیشیناش دچار شک و تردید می کند. متاسفانه در کشور ما جای چنین نوشتههای در حدی خالی است. نبود این گونه متنها با عث مطلق نگری و اقتدار اسطورهها در جامعه ما شده است. اما این خصوصیت در متن «جهنم یک سیاره» در حدی قابل دید است. متنهای خوب یکی از ویژهگی های برجستهشان همین ویرانگری ذهن است. مسالهیی دیگری که در این باب بسیار قابل بحث است، زنان بودن رویکرد نویسنده به مساله عشق است. در جامعههای بستهیی چون جامعه ما به دلیل اقتدار مردان، سخنگفتن در این باره خاص مردان بوده است. یعنی اگر زنیهم در این باب لب به سخن میگشوده، با نوع نگاه مردانه به این امر می نگریسته است. یعنی زنان متنهای مردانه تولید کردهاند. کمتر اقتدار مردانه در این باره به چالش کشیده شده است.- گرچند که در بیست سال گذشته برخی از نویسندهگان زن در این باب قلم زده اند، اما عمیق و بسنده نبوده؛ ولی در «جهنم یک سیاره»، اگر خواننده نویسنده را هم نشناسد و تفکیک نکنند، از زبان، بیان و اصطلاحات خاص زنان و نوع رویکرد میداند که این متن به وسیله یک زن خلق شده است.
طوری در در آغاز این جستار گفتم، این اثر متشکل از پنج داستانواره است.«خانهی امن»، «زن دومی»،«ترور آیینه»، «در کافهیی در ایرلند» و «ازدواج اجباری». در همهیی این پنج داستان، وضعیت اسفباز زنان و دختران افغانستانی باز تاب داده شده است. داستانها چنان واقعگرایانه و با تصاویر زنده ارایه شده اند که هرخوانندهیی را تحت تاثیر خود قرار میدهند. در این نبشته به دلیل این که کلام زیاد به درازا نکشد و خاطر خواننده ملال نگردد، فقط به نخستین داستان تمرکز بیشتر صورت میگیرد؛ چون داستانها از لحاظ مفهومی که همانا بازتاب«خشونت علیه زنان» است، شباهت دارند، از پرداختن خط به خط به همه داستانها پرهیز شده است.
«خانهی امن» روایت زندهگی سه زن به نامهای، « نرگس»، «سیما» و « سحر» است.این زنان هرسه قربانی فرهنگ، رسوم و عنعنات مردانه افغانیشدهاند. زنان که قربانی فرهنگ افغانی و سلطهیی کلان روایت حاکم جامعه شده اند. آنگونهیی از نخستین سطرهای این داستان فهمیده میشود، شخصیتهای این روایت قربانی عشق نافرجام اند. عشق که «فاجعه خیز است». در یک چشم به هم زدن، آسمان زندهگی زنی را برای ابد خاکستری میکند. روایت این داستان به گونه خطی به پیش نمیرود. راوی بانوع آشفتهحالی به بیان ماجرا میپردازد؛ گویی از امری حراس دارد، هرچند گهگاهی خود راوی نیز از آشفتهحالی و استرس که دارد پرده بر می دارد.«دوباره بر میگردم پشت میز کارم و قصه دیگری را مینویسم. این قصه شبها می شود که در ذهنم زندهگی میکند و مغزم را خرد و خمیر کرده است. در حالی که ساعت از دو گذشته است، خوابم نمیآید که در خواب گم شوم.» آشفتهگی و اضطراب در بخشهای زیادی روایتهای« جهنم یک سیاره» دیده میشود. نویسنده با این ترفند، کوشیده وضعیت زنان را واضیحتر نشان بدهد، مصور بسازد و نوع ایماژهای ملموس خلق کند. پیرنگ داستان عمیقا وضعیت زندهگی زنان را نشان میدهد. آشفتهحالی، نابسامانی، پراگندهگی و، وهمی را فرهنگ مرد سالار برای زنان خلق کرده است. این نوع ویژهگی از ویژهگیهای متنها پستمدرن وپیشرو است. به گمان من، نویسنده قصدا به این کار دست زده است. گویا به ساختار شکنی متوصل شده، تا از طریق ساختار نیز در حدی مفهوم را در ذهن خواننده تداعی کند. راوی که خود نیز یک زن است، دچار همان اندوه و گرفتاری است که بقیه زنان جامعه نیز دارند. او گاهی به خاطرهگویی متوصل می شود و نسبت به زندهگی دوران کودکیاش دچار نوستالژی می شود. از بازیهای کودکانه و رویاهای که حالا دیگر در بزرگسالی، در جامعهیی بستهیی افغانستان برای زنان غیر منطقی به نظر می رسد.
متن در «جهنم یک سیاره» بنا به تعبیر روالان بارت(1915)، متن«نوشتاری» است. رولان بارت فلیسوف، نشانه شناس و نظریه پرداز ادبی، متن را به دونوع،1- متنهای خواندنی، 2- متنهای نوشتنی ؛ تقسیم میکند. در متنهای خواندنی، معنا از قبل مشخص است؛ اما در متنهای نوشتنی معنا در فرایند خواندن تولید میشود. متنهای ادبی خلاق در نوع دوم جا میگیرند و در این گونه متنها خواننده در خلق معنا سهم میگیرد. بنا متن «جهنم یک سیاره» بنا بر ویژهگیهای ادبی و ساختار شکنی که دارد از نوع متنهای نوشتنی محسوب میشود. مثلا در بیان ماجراهای، «نرگس» و « سیما» روای بسیار به حاشیههای زندهگی این شخصیتها نمی پردازد. بلکه به گونه مختصر از رنجهای آنان سخن میگوید. گویا نویسنده جاهای زیادی را سفید گذاشته ، تا خواننده نیز در خوانش متن فعال باشد. معمولا در متنهای خلاق ادبی این نوع پردازش، از محسنات است. زیرا که یک متن ادبی یا یک اثر هنری، پخش و پراگنده شود، به همه سرایت کند و همه را باخود همراه سازد.
این داستان داستان زنانی است که :« غبار حوادث رویاهایشان را مکدر کرده است.» یا به تعبیر تولستوی، زنان که آسمانشان سربی فام شده است.
آنگونهیی که در چند جای دیگر اشاره شد، سبک نگارشی این داستان ریالیسم است. نویسنده آنچه را که بیان کرده واقعیت جامعه افغانیاست. جامعه مرد سالار و سخت گرفتار سنتهای که مرد را به تمام معنا با کمال و زن را به تمام معنی نادان معرفی میکند. جامعهی که زن در آن محکوم به رنج است. بنا به گفته راوی «سر زمین که به دنیا آمدن دختر لکهیننگی بر جبین خانواده است». در داستان خانهی امن وضعیت زنان بسیار خوب و هنر مندانه توصیف شده است. نویسنده حالت زنان را با توصیف از وضعیت جسمیآنان بیان کرده است. در واقع با تصویر سازی، سیاه روزی، رنج، بیچارهگی و خشونتی را که بالای زنان صورت گرفته نشان داده است. « در گوشه اتاق نشسته است، لاغر و کم جثه است….»
یا «وقتی نگاه میکند چشمانش از حدقه بیرون میآیند، گویا خشمگیناند و از حادثهی شومی خبر میدهند….»
یا«پرده را کنار میکشم. رو به روی پیکر لاغر ، چشمهای گود افتاده، صورت استخوانی و ابروان پر پشتی می نشینم که اندوهش را به تصویر بکشم…»
نویسنده با اینگونه توصیفها با زبان نقاشی میکند و به وسیلهی این نوع بیان نشان میدهد که زنان افغان گرفتار چه مشقتهای هستند و چقدر این رنج آنان را نحیف و در ماندهکرده است. مثلا توصیفهای چون، لاغر و کم جثه، پیکر لاغر، چشمهای گود افتاده و صورت استخوانی همه نشانهها از رنج و بیماریاند.
در داستان خانهی امن به برخی از رسوم که باعث سیاه بختیزنان میشود نیز اشاره شده است. یکی از رسوم های مذموم و ناپسند بد دادن است. خاله نرگس یکیاز شخصیتهای این داستان به بد داده شده است. او سزای گناه برادرش را میبیند. برادرش دختری را فرار میدهد و او قربانی این عمل برادرش میشود. در اینجا ضمن نشان دادن امری که بخشی از مشکلات زنان افغانستانی است به گونه ضمنی بر نابرابری و تعصب که نسبت به زنان در خانوادهها و در کلیت جامعه افغانی وجود دارد نیز اشاره شده است. در جامعه افغانی مرد حق انتخاب دارد. در همه زمینهها، اما برای زن این حق داده نشده است، برای زن باید انتخاب کرده شود. زن کالاست برای استفاده مردان، بد دادن نرگس از همین نوع تفکر ناشی میشود. تفکری که از متن گفتمان حاکم و کلان روایتها بر خواسته است و احدی حق اعتراض را ندارد. اعتراض در این زمینه عدول از هنجار و تابو پنداشته میشود. البته در «خانهیامن» این اشاره صریح نیست. اما این نوع نگارش از خصوصیات متن ادبی پیشرو است. یعنی در متنهای پیشرو همه چیز واضیح بیان نمی شود. باید خواننده به جنبههای ارجاعی و ضمنی متن نیز توجه داشته باشد. به وسیله نشانهها موجود ، باید لایههای دیگر متن را نیز خود خواننده بخواند و در تحلیل، تفسیر و تولید معنا نقشداشته باشد. در داستان «خانهی امن» نیز همینگونه باید عمل شود. بنا بر این اساس نویسنده گرچند به گونه مشخص در این باب اعتراضی نکرده است، اما با بیان اصطلاح بد دادن او روی زوایای دیگری این مساله نیز توجه کرده است.
زبان در تمام« جهنم یک سیاره» سلیس و روان است، نویسنده محکم و زیبا نوشته و این نشانه قوت نویسنده در هنر نویسندهگی است. زبان این اثر زبان به روز و معاصر است، اصطلاحات مخصوص زنان مانند دعا و نفرین و… به زیبایی این اثر افزوده است. ضرب المثلهای عامیانه و مردمی بسیار در این اثر استفاده شده که این خود نیز از محسنات و زیباییهای این اثر محسوب میشود.
«جهنم یک سیاره» در کلیت، باز تابی است از رنج بیپایان زنان افغانستانی است که گرفتار سلطه فرهنگ مرد سالارانه هستند. فرهنگ با مدد روایتهای حاکم ساطوری شده است بر فرق زنان. نشانه از از ظلم و ستمی است که بر زنان و دختران مظلوم این سرزمین روا دیده شده است. روایت که هم امروزیان و آیندهگان را شوکه می کند و عرق بر جبینها با وجدان جاری میسازد. ظلم در زیر سایه شعار حقوق و زن و برابری و دمکراسی صورت گرفته و چندان دیده نشده است. «جهنم یک سیاره» جهنمی است، صرف برای زنان.