سخن روز

جایگاه زن در ادبیات فارسی افغانستان

وقتی به این موضوع فکر می‌کنیم ناخودآگاه برای لحظه‌ای سکوت می‌کنیم، چرا که زن در هیچ جای تاریخ جای‌گاهی آن‌چنانی که باید می‌داشت ندارد. هم‌چنان مظلوم باقی‌مانده است.
ادبیات فارسی دامنه‌ی گسترده‌ای را در طول قرون متمادی هموار کرده و شاعران و نویسنده‌گان مختلفی را از طیف‌های مختلف در بطن و دامان خویش پرورانده است؛ اما در این میان این زن هست که همواره در پس پرده‌ی ابهام باقی مانده و با القاب مختلفی عرض اندام کرده است و در بسیاری از حالت‌ها حتا زیستن در پرده‌ی ابهام هم برایش میسر نبوده است.
وقتی تاریخ را ورق بزنیم با زنان هنرمند، شاعر و مستعدی مواجه می‌شویم که قد برافراشتند و با تمام محدودیت‌های خانواده‌گی و اجتماعی حتا با نام مستعار به سرودن شعر پرداختند و در بسیاری موارد حتا نام مستعار نیز از آن‌ها گرفته شده است.
جایگاه زنان در طول تاریخ ادبیات کم‌رنگ بوده، فضا برای بیان اندیشه‌ها و توانایی‌های فکری زنان آماده نشده و همواره در تنگنا زیسته‌اند. به همین دلایل وقتی بخواهیم تاریخ را ببینیم، تعداد زنان شاعر در این جغرافیا را به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‌یابیم، که این خود، شاهد کم‌بود شاعران و نویسنده‌گان زن در این جغرافیا است.
وقتی لایه‌های تاریخ را شکاف بدهیم، حتا به یک برهه از زمان به این موضوع مواجه نمی‌شویم که زنانی برخاسته از این محیط؛ از عشق، دوستی، لذایذ زنده‌گی سخنی بر زبان آورده و حتا دغدغه‌های درونی‌شان را بدون سانسور و هراس در تن کلمات ریخته باشند و هم‌چنان تاریخ شاهد این نیست که بانوشاعری که تمام مرزها، قوانین و سنت‌های حاکم بر فضا را شکسته باشد و بدون سانسور از خواسته‌ها و دغدغه‌های یک زن به صورت عریان سخن بر زبان آورد.
در این سرزمین هنوز هم که هنوز است، شاعری از این طیف به سخن نیامده است که عصیان‌گرایانه و پرخاش‌گرایانه بر همه‌ی ابعاد زنده‌گی، ظلم و خشونتی که علیه او صورت گرفته و می‌گیرد بتازد، با دید عصیان‌گرا و بدون سانسور فریاد بزند، از طراوت و شادمانی سخن بگوید، امیدوار به جامعه‌، آینده و حتا روزگارش باشد، اگر از واقعیت نگذریم شعر زن نیز مانند خودش قربانی عقاید سنتی حاکم بر فضا، دغدغه‌ها و فضای محدود اوضاع نابه‌سامان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روزگار او شده است.
شعر زنان آن طوری که می‌بایست به رشد و بالنده‌گی و جای‌گاهی برسد، متاسفانه نرسیده است، اما با تمام این محدودیت‌ها و رنج‌ها باز هم ادبیات و شعر در میان زنان سابقه‌ی هزارساله دارد و از قرن چهارم رد پایی از زنان دیده می‌شود. رابعه بلخی نخستین نماد پایداری در این راه دانسته می‌شود و نماینده‌ی زنان شاعر و قلم‌به‌دست آن روزگار است. درد و رنج زنان را از همان آوان در برگ‌های تاریخ می‌توان دید. مثلاً در این شعر رابعه بلخی به اندوه‌ عظیم مواجه می‌شویم:
عشق را خواهی که تا پایان بری
بس بباید ساخت با هر ناپسند

زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند

توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن تنگ‌تر گردد کمند

هم‌چنان در ادوار بعدی تاریخ نیز زنانی قد بر افراشتند که عده‌ای با چهره‌ها و نام‌های مستعار قلم زدند. یکی از این شاعران مخفی بدخشی است. مخفی بدخشی که خود نیز زن توان‌مند و شاعری بود بین سال‌های ۱۲۸۵-۱۳۴۲ زنده‌گی کرده است. مخفی بدخشی چنان در تنگنا زیست که حتا نامش را مستعار ساخته بود، در حالی‌که نامش سیده بیگم بود، ولی در شعر با نقاب مخفی بدخشی عرض اندام کرد. مخفی بدخشی معاصر محجوبه هروی در هرات و فروغ فرخزاد در ایران بود. آثاری چند نیز از این شاعر بر جای مانده است که سایه‌ی حزن و اندوه را در آن‌ها می‌توان به صراحت دید.
مثلاً این شعر:
ندانم چون کنم يارب دل دیوانه‌ی خود را
ندارد الفت صحرا نه ميل خانه‌ی خود را

شب تارم نشد روشن ز عشقی هم‌چو پروانه
مگر از دست خود آتش زنم کاشانه‌ی خود را

رسد از دوستانم زخم‌ها بر دل از آن داغم
غنيمت ز آشنايی صحبت بيگانه‌ی خود را

در دوره‌های بعدی تاریخ نیز با محدود شاعران زن مواجه می‌شویم مانند: زیب‌النسا، گوهرشاد بیگم، محجوبه هروی، لیلا صراحت روشنی، نادیا انجمن، حمیرا نکهت دستگیرزاده و… شاعران دیگری که در مهاجرت به سر می‌برند و باز هم می‌سرایند.
اوضاع ادبیات زنان در دهه‌های قبل از هفتاد تقریباً امیدوارکننده بود، حضور زنان در شهرهای مختلف و فعالیت‌های فرهنگی و ادبی نسبتاً خوب بود، ولی در دهه‌ی هفتاد کلاً به خاموشی گرایید. شدت جنگ‌های داخلی و حضور گروهی به نام طالبان حلقه‌ی این زنجیره را تنگ‌تر ساخت و تا جایی که در تمام شهر‌های این کشور فعالیت‌های ادبی بانوان به سکوت و خاموشی گرایید، شعر بانوان شدیداً آسیب‌پذیر شد، فضا برای کار‌های فرهنگی و حضور زنان در جامعه‌ با محدودیت‌های بسیاری مواجه شد. در عین حال کسانی که موفق به مهاجرت شدند در کشورهای مختلف از جمله حوزه‌های جغرافیایی زبان فارسی، توانستند تا حدودی فعالیت‌های فرهنگی و ادبی را رنگ و رویی ببخشند و مولد جریان‌های جدیدی شوند. با تمام این تلاش‌ها باز هم ادبیات اکثراً در دست مردها ماند و حضور زنان بسیار کم‌رنگ بود. در کنار این همه حوادث و اتفاقات، باز هم زنان مستعد و توان‌مندی در یکی دو ‌دهه‌ی اخیر قامت بر افراشتند و وارد جامعه‌ی فرهنگی و ادبی شدند و در هر گوشه‌وکنار این سرزمین صدا بلند کردند و به سرودن و نوشتن شکل تازه‌ای‌ بخشیدند. با این‌که تعدادشان محدود هست، اما باز هم روزنه‌ی امیدی هست تا بتوانند جایگاهی را که تاریخ برای‌شان نداده، به دست بیاورند.
شاعرانی چون حمیرا نکهت دستگیرزاده، خالده فروغ، مهتاب ساحل، مینا نصر، سیده تکتم حسینی، کریمه شبرنگ، نیلوفر نیک‌سیر، افسانه واحدیار و… امروز در جریان‌های مختلفی کار می‌کنند و صاحب آثاری نیز هستند. عده‌ای از شاعران دیگر نیز هستند که در مهاجرت به سر می‌برند.
محوریت اصلی شاعران زن امروز، فریاد است به خاطر عدالت‌خواهی، دفاع از حقوق زنان ستم‌کشیده، اوضاع نابه‌سامان اجتماعی و سیاسی و… تشکیل می‌دهد. اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حاکم از نابه‌سامانی‌های بسیاری رنج می‌برد. برخوردهای زن‌ستیزانه‌ی نظام‌های حاکم و ارزش‌های مردسالارانه در بطن جامعه محوریت این موضوعات در اشعار زنان امروز غیر قابل انکار است؛ هرچند نحوه‌ی پرداخت به موضوع حقوق زنان و دفاع از حق‌شان در شعر شاعران متفاوت، و گاه گره‌خورده به جغرافیای زنده‌گی شاعر است.
تنها روزنه‌ی امیدی که در شعر امروز زنان شاعر می‌توان دید این هست که امروز زنان با دید زنانه‌ی خود به سرودن می‌پردازند، کمتر در لابه‌لای چهره‌های مستعار ظاهر می‌شوند. زن امروز خودش در شعرش جریان دارد و تا حدودی توانسته بر اوضاع اسف‌ناک جامعه و روزگارش بتازد، در برابر بی‌عدالتی‌ها، شکنجه‌ها لب به سخن بگشاید بسراید. اما هم‌چنان سیلی از ناامیدی و رنج در تن شعرهایش جاری است و هیچ شعر زنی در این جغرافیا خالی از این مشخصه نیست.

Related Articles

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button