Uncategorized

پارسی سَره

پارسی سره، آن گونه از زبان پارسی است که تهی از هر گونه (یا دارای کمینه‌ای از) وازگان بیگانه باشد. زبان فارسی کنونی بازماندهٔ زبانی است کهن، که شاید هم‌اکنون کم تر از پنج درصد از آن دست نخورده و سَره مانده باشد. ولی این گفته به معنی آن نیست که نود و پنج درصد دیگر از آن زبان‌های بیگانه و جدا از آن زبان کهن است. شاید گفتن این که بخش بزرگی از زبان فارسی کنونی را شالودهٔ همان زبان ساخته‌است خرسندتان کند.
زبان فارسی دچار دگرگونی‌های بسیاری بوده‌است که یکی از چرایی‌های آن پیوند نزدیک با مردمان دیگر به دلیل گسترش ایران از یونان تا هند و دیگری تاخت و تاز تازیان (عربان) و مغولان است که آن را تا مرز نابودی کشاند؛ و اگر تلاش بزرگانی چون «فردوسی» نامدار که خطر نابودی همیشگی فرهنگ ایرانی را با از میان رفتن زبان فارسی حس کردند نبود، بی‌گمان نابودی زبان فارسی رخ می‌داد. می‌توان با قاطعیت گفت تنها مردمی که کشورشان به دست تازیان افتاد ولی زبانشان را به دلیل نفوذ بسیار زبان عربان به واسطهٔ پشتیبانی دینی از آن از دست ندادند، ایرانیان بودند؛ هر چند که خودفروختگی و بیگانه‌پرستی برخی دبیران (نویسندگان و کاتبان و مدعیان دانش و ادب) مایهٔ خدشه‌دار شدن این افتخار شد و واژگان بسیاری را از زبان تازیان به فارسی آوردند ولی آن اندازه نبوده‌است که نتوانیم با گذشت زمان آنرا بازسازی کنیم

فهرست مندرجات
[نهفتن]
۱ چگونه پارسی بگوییم
۲ ۱. شیوه‌های شناخت واژگان فارسی از بیگانه
۲.۱ ۱. هفت واج شوم:
۲.۲ ۲. واژه‌های مشتق‌دار:
۲.۳ ۳. آموختن دستورهای ساخت واژه در زبان فارسی:
۲.۴ ۴. واژگان اروپایی، ترکی، مغولی و… :
۲.۵ ۵. شیوه‌های دیگر بازشناسایی واژگان عربی:
۳ ۲. آموختن پرهیز از به کار بردن دستورزبان زبان‌های دیگر
۴ ۳. فراگیری و یادآوری برابرهای فارسی واژگان بیگانه
۵ جُستارهای وابسته
۶ بُنمایه‌ها
۷ پیوند به بیرون چگونه پارسی بگوییم
آموختن چگونگی فارسی‌تر سخن گفتن را از سه دیدگاه می‌توان بررسی کرد:

آموختن شیوه‌های بازشناخت واژه‌های فارسی از بیگانه‌ها
فراگیری و یادآوری برابرهای فارسی واژگان بیگانه
آموختن پرهیز از به کار بردن دستورزبان زبان‌های دیگر . شیوه‌های شناخت واژگان فارسی از بیگانه
راه‌های گوناگونی برای بازشناسایی واژگان فارسی از واژگان بیگانه‌است که در زیر به گفتن ۵ روش کارآمد تر و کاربردی‌تر می‌پردازیم:

. هفت واج شوم:

هفت واج (حرف) در دبیره (رسم الخط) فارسی هست که برای نوشتن واژه‌های فارسی نیازی به آن‌ها نیست و تنها کاربرد آن‌ها در نوشتن واژه‌های عربی به شیوهٔ عربان است:

ح – ق – ص – ض – ث – ط – ظ
هرچند این واج‌ها کمک بسیاری به ما می‌کنند تا واژه‌های عربی را از فارسی بازبشناسیم ولی از سوی دیگر کار آموختن زبان فارسی را برای آنان که زبان مادریشان فارسی نیست بسیار سخت کرده‌است. حتی ما فارسی زبانان نیز در نوشتن برخی از واژه‌ها دچار اشتباه می‌شویم، مانند واژهٔ «طمانینه» که آن را می‌توان به شکل «تمانینه» یا «تمعنینه» یا «طمعنینه» هم نوشت و یا واژه‌های «ثواب» و «صواب» که به ترتیب معنای «پاداش» و «درست» می‌دهند، یکسان خوانده می‌شوند ولی متفاوت نوشته می‌شوند.

همچنین برای نوآموزان زبان فارسی نوشتن آن‌ها به شکل «سواب» چندان دور از انتظار نیست.

٪۹۹ از واژگانی که در فارسی کنونی به کار میروند و دست کم یکی از واج‌های نامبرده را دارا هستند وارد شده از زبان عربی هستند. البته شمار کمی از واژگان سرهٔ فارسی نیز، برخی از این واج‌ها را دارا هستند که به نادرست این گونه نوشته می‌شوند؛ مانند: صدا، پرتقال، صابون، طهماسب، طهمورث، صد، قفس، حوله

گفتنی است این دسته از واژگان فارسی بسیار بسیار کم هستند و کارایی این روش را کم نمی‌کنند.

. واژه‌های مشتق‌دار:

کمابیش همهٔ واژگان عربی از یک ریشهٔ سه واجی ساخته شده‌اند، مانند «ف-ع-ل» که ریشهٔ واژه‌های «فاعل»، «مفعول»، «فعل» و… است یا «ک-ر-م» که ریشهٔ واژگان «کریم»، «مکرمت»، «کرامت» و… است. این ویژگی واژگان عربی کمک بسیار بزرگی به ما می‌کند تا آن‌ها را از واژگان فارسی بازبشناسیم.

در بیش از ۹۹٪ واژگانی که در فارسی کنونی به کار می‌روند این دستور کاربرد دارد؛ یعنی برای نمونه چون واژهٔ «لباس» با واژهٔ «ملبس» هم‌خانواده‌است یعنی دارای ریشهٔ یکسانی است واژه‌ای عربی می‌باشد؛ و یا واژه‌های «کتاب»، «مکتب»، «کتابت»، «مکتوب» و «مکاتبه» دارای ریشه‌ای یکسان هستند (ک-ت-ب) پس از زبان عربی به پارسی راه یافته‌اند.

هرچند همان گونه که پیش از این گفتم این دستور برای بیش از ۹۹٪ واژگان کاربرد دارد و نه همه! چرا که واژگان بسیاری هم از زبان فارسی به عربی راه یافته‌اند و آنان با استفاده از آن واژه و با دستورزبان خودشان واژگان دیگری را از آن مشتق کرده‌اند.

برای نمونه واژهٔ «دین» که مشتق‌های «متدین»، «تدین» و «دیانت» را دارد و یا واژهٔ «نگر» [= نظر] که دارای مشتق‌های «نظارت»، «منظره»، «مناظره»، «ناظر»، «منظور»، «متناظر» و… است از آن جمله‌اند. البته با دانستن این که واژهٔ «نگر» [=نظر] و «دین» فارسی هستند شناسایی مشتق‌های آن‌ها کار دشواری نخواهد بود.

شوربختانه (متاسفانه) کاری که ما دربارهٔ وارد کردن واژه‌های بیگانه به زبانمان کرده‌ایم به طور کامل متفاوت از کاری است که تازیان کردند. آن‌ها یک واژه را از زبانی دیگر مانند فارسی گرفته‌اند و با ساخت‌های زبانی خودشان چندین واژه را از آن یک واژه ساخته‌اند و مشتق گرفته‌اند ولی ما یک واژه را به همراه هم خانواده‌های آن واژه که با دستور زبان عربی ساخته شده‌اند به زبان خودمان آورده‌ایم و با این کار یکی از بزرگترین زیان‌ها را به زبان خود زده‌ایم.

بنابراین حتی به کار بردن واژه‌هایی مانند «ناظر» و «متدین» که ریشهٔ آن‌ها یک واژهٔ فارسی است به هیچ روی سفارش (توصیه) نمی‌شود.

. آموختن دستورهای ساخت واژه در زبان فارسی:

روشن است که آموختن دستورهای ساختن واژه در زبان فارسی شناختی گسترده تر نسبت به ریخت و شکل کلی واژگان فارسی به ما می‌دهد. از این رو به شما سفارش می‌کنم که با خواندن بخش ساخت واژه در کتاب‌های زبان فارسی این شناخت را به دست آورید.

ولی برای آن که به طور کلی با روح واژگان فارسی آشنا شوید ویژگی جالب زبان فارسی که «ویژگی ترکیبی زبان فارسی» نامیده می‌شود را بازگو می‌کنیم:

زبان فارسی، در شمار زبان‌های ترکیبی است، بر خلاف زبان عربی که از زبان‌های اشتقاقی است؛ بدین معنی که در زبان عربی برای نمونه اگر بخواهند واژه‌هایی از واژهٔ «علم» بسازند، طبق ساختارهایی خاص آن را به قالب‌هایی می‌برند و با افزودن واج یا واج‌هایی به آغاز، میان و پایان آن، واژه‌هایی مشتق پدید می‌آورند که بیش‌تر صورت خود واژه شکسته می‌شود و «علم» در واژه‌های تازه، به طور سالم دیده نمی‌شود؛ چنان که در واژه‌های «علم- علوم، عالم، علماء، علیم، معلوم، اعلام، استعلام، تعلیم، تعلم، علامه، اعلم، معلم، معلمه، معلومات، متعلم، عَلَم، اَعلام» این نکته دیده می‌شود.

ولی در زبان فارسی نخست آن که دایرهٔ مشتق‌ها بسیار محدود است و دیگر آن که روش ساختن واژگان نو مانند زبان عربی نیست، بلکه اغلب با آوردن پیشوند یا پسوند یا واژه‌ای دیگر به آغاز یا پایان واژه، واژه‌ای نو پدید می‌آورند که در هیچ یک از آن‌ها صورت اصلی واژه (و در مشتق‌ها صورت اصلی بُن فعل) شکسته نمی‌شود؛ چنان که در برابر «علم» عربی، «دانش» فارسی به کار میرود که خود از مشتق هاست و از بن مضارع «دان» و «ش» اسم مصدری، ترکیب یافته و مشتق‌های دیگر این بن به جز فعل‌های مضارع و دستوری (می‌دانم، بدانم، بدان) عبارت‌اند از دو صفت فاعلی «داناً و»داننده«؛ و مشتق‌های بن ماضی آن یعنی»دانست«افزون بر فعل‌های گذشته و آینده، منحصر است به صفت مفعولی»دانسته«و مصدر»دانستن«؛ در صورتی که واژه‌های مرکب از همان واژهٔ»دانش” فراوان است؛ مانند : دانش‌آموز، دانشجو، دانشمند، دانشگاه، دانشکده، دانش دوست، دانش پژوه، دانشنامه، دانشیار، دانشسرا، بی دانش.

دیگر ترکیب‌های مشتق‌های دیگر فعل «دانستن» نیز کم نیستند و از آن جمله‌است: فیزیک‌دان، قدردانی، حقوق‌دان، همه‌چیزدان، نادان، ندانسته، ندانم‌کاری (اصطلاح مردمی)؛ و مشتق‌های فعل‌های دیگر هم همین حالت را دارند با اندکی اختلاف.

برای آن که ویژگی ترکیبی زبان فارسی و اهمیت و تنوع و گستردگی آن به خوبی آشکار شود، برای نمونه ترکیب‌های مهم و آشنای «دل» را که در همهٔ آن‌ها واژهٔ «دل» به همان صورت مانده‌است را می‌آوریم:

با افزودن بن مضارع یا صفت‌های مشتق یا جامد به پایان آن؛
دلارا (ی)، دل آرام، دل آزار، دل آزرده، دل آسا، دل آشوب، دل آگاه، دل آگنده، دلاور، دلاویز، دل افتاده، دل افروز(=دلفروز)، دل افسرده، دل افکار، دل انگیز، دل انگیزان (آهنگی از موسیقی)، دل باخته، دلباز، دلبر، دل بسته، دلبند، دلپذیر، دل پرور، دل پسند، دل پیچه، دل جو، دل خراش، دلستان، دل سوخته، دلسوز، دل شده، دل شکر، دل شکسته، دل شکن، دلفریب، دلکش، دلگشاد (به معنی طرب و نشاط)، دلگیر، دل مانده، دل مرده، دل نشان، دل نشین، دلنواز، دل بر، دلتنگ، دل چرکین، دلخوش، دل زنده، دلسرد، دل سیاه، دلشاد، دلگران، دلگرم، دل مشغول.
با افزودن اسم به پایان آن؛
دل پیچه، دل پیشه، دلخون، دل درد، دل دزد، دل رحم، دل ریش.
با افزودن مصدر به پایان آن؛
دل آزردن، دل باختن، دل بردن، دل بستن، دل برکندن، دل دادن، دل داشتن، دل دربستن، دل سپردن، دل شکستن، دل کندن، دل گرفتن، دل نمودن، دل نهادن.
با افزودن صفت به آغاز آن؛
آزرده دل، آگنده دل، افسرده دل، بد دل، تیره دل، پر دل، تنگ دل، چرکین دل، خوشدل، دو دل، زنده دل، سوخته دل، شکسته دل، روشن دل، سیاه دل (=سیه دل)، صاحب دل، کوردل، گرفته دل، مرده دل، مشغول دل، یکدل.
با افزودن اسم به آغاز آن؛
سنگ دل، رحم دل، شیردل، بزدل، مرغ دل.
با افزودن پیشوند و پسوند؛
دلیر، بی دل، همدل.
به صورت ترکیب‌های گوناگون از حاصل مصدر و جز آن؛
دل سوزگی، دلسوزه، دل از کف داده، دل خوش کنک، دل دل زدن، از ته دل، دل دل کنان، دلواپس، دل و دین باخته، داغ در دل، دو دله، یکدله.
کمابیش از همهٔ ترکیب‌هایی که مفهوم وصفی دارند می‌توان با افزودن «ی» یا «گی» اسم مصدر ساخت، مانند: دلاوری، دلخوشی، دلدادگی.
نیز با افزدون «ناً به آغاز و»انه” به پایان برخی از آن ترکیب‌ها، قید یا صفت مرکب دیگری پدید می‌آید: نادلشاد، نادلخواه، نادل چسب، دلاورانه، دلیرانه.
همچنین از ترکیب آن با مصدرهای فعل‌های عام از قبیل کردن، نمودن، ساختن، بودن، شدن، گشتن، گردیدن، مصدرهای مرکبی به دست می‌آید: دلسرد کردن، دلخوش نمودن، آزرده دل ساختن، شکسته دل شدن، رحم دل بودن، دلشاد گشتن، دلریش گردیدن.

و به این ترتیب ده‌ها واژهٔ مرکب دیگر بر ترکیب‌ها افزوده می‌شود. به همهٔ این‌ها باید ترکیب‌ها و عبارت‌های بی‌شماری را که «دل» در آن‌ها به کار می‌رود افزود؛ همچون: دل در گرو عشق کسی داشتن، ترس و وحشت به دل راه دادن، عنان عقل به دل سپردن بدیهی است که این گونه ترکیب‌ها منحصر به «دل» نیست و از واژه‌های دیگر نیز واژگان مرکب گوناگونی پدید می‌آید.

امروزه با پیشرفت فناوری و تمدن نوین، در برابر واژه‌های بیگانه برای مفهوم‌های دانشی، فناوری، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، فلسفی، اقتصادی، حقوقی، و جز آن، اصطلاح‌هایی ساخته شده‌است که همه یا بیشتر آن‌ها از سوی همگان پذیرفته شده‌است و به اصطلاح، جا افتاده‌است؛ از آن دسته‌است ترکیب‌ها و اصطلاح‌هایی چون:

بزرگراه، ایستگاه، فرودگاه، هواپیما، ماهواره، فضانورد، هواشناسی، کودکستان، دبیرستان، هنرستان، دانش آموز، دانشجو، دانشکده، دانشگاه، دانشسرا، دانشیار، دانشنامه، استادیار، شهرداری، شهربانی، بخشدار، استاندار، دهدار، دهبان، دریابان، دریادار، دریاسالار، راهنمایی رانندگی، راننده، خودرو، دادگستری، دادگاه، دادسرا، دادستان، دادرسی، پاسگاه، هنرسرا، هنرجو، سبک شناسی، واژه شناسی، ریشه شناسی، آزمون شناسی، زیست شناسی، گیاه شناسی، جانورشناسی، کان شناسی، آسیب شناسی، باستان شناسی، ایران شناسی، خاورشناسی، جامعه شناسی، زیباشناسی، روان شناسی، روان کاوی، روان پزشکی، دندان پزشکی، دام پزشکی، دامپروری، دامداری، سرشماری، آمارگیری، ماشین سازی، اسلحه سازی، داروسازی، نوسازی، رادیوسازی، گروه بان، سرگرد، سرتیپ، سرلشگر، ارتشبد، آموزش و پرورش، بهداشت، بهداری، بهیار، بهسازی، بیمارستان، تیمارستان، درمانگاه، نمایشگاه، فروشگاه، زایشگاه، آزمایشگاه، پرورشگاه، آسایشگاه، اندرزگاه، کارگشایی، کانون جهان گردی، بیگانه پرستی، میهن فروشی، میهن دوستی، خود کم بینی، آتش نشانی

و صدها اصطلاح و ترکیب دیگر که در فارسی امروز به کار می‌رود.

همچنین ترکیب‌ها و اصطلاح‌های عامیانه، چون: بشور بپوش، ورپریده، پاچه ور مالیده، دست پاچه شدن و…؛ که هر روز ده‌ها بلکه صدها نمونه از آن‌ها را می‌شنویم.

. واژگان اروپایی، ترکی، مغولی و… :

این بخش سخت‌ترین بخش بازشناسایی واژگان فارسی سره از بیگانه هاست، چرا که دادستان(قانون) خاصی برای بازشناسایی واژگان اروپایی و مغولی نداریم ولی چنانچه آشنایی نسبی‌ای با زبان‌های اروپایی پیدا کنیم، می‌تواند بازشناخت واژگان را برایمان آسان کند. چند نمونه از واژگانی که ممکن است گمان کنید فارسی هستند ولی این گونه نیست عبارت‌اند از:

کادو : فرانسوی، یورش: مغولی، فلسفه: یونانی، ساک: فرانسوی، قابلمه: ترکی، آقا: مغولی، خانوم: ترکی.
که برابر فارسی آن‌ها به ترتیب عبارت‌اند از: ارمغان، تاخت، فرزانش، کوله‌پشتی، دیگچه/کماجدان، کیا/خواجه، بانو . شیوه‌های دیگر بازشناسایی واژگان عربی:

به جز «هفت واج شوم» و «واژه‌های مشتق دار» چند روش دیگر هست که می‌توان از آنان یاری گرفت:

واژه‌های فارسی تشدیددار بسیار اندک‌اند. و واژگان فارسی تشدید دار کنونی نیز با گذشت زمان تشدید دار شده‌اند، مانند: دوّم، سوّم، امّید، … که البته شایسته‌است تشدید را به کار نبریم. بنابراین چنانچه واژه‌ای تشدیددار بود احتمال آن که فارسی نباشد بیشتر است.
واژه‌های تنوین‌دار نیز همین‌گونه‌است و گذشته از آن به‌کار بردن واژگان فارسی با تنوین به شدت نادرست است، چرا که با افزودن تنوین به واژه‌ای فارسی و ساختن واژه‌ای دیگر یعنی پذیرفتن دستور زبان زبانی دیگر که با این کار بنیان زبان نابود می‌شود.
از جمله واژگان انگشت‌شمار فارسی که شوربختانه تنوین گرفتهٔ آن‌ها رایج شده‌است عبارت‌اند از: دوماً، سوماً، خواهشاً، گاهاً. ولی از آن جا که شمار این واژگان نیز بسیار کم است واژگان تنوین دار نیز در دستهٔ واژگان عربی جای می‌گیرند.

واژگانی که در آغازشان «ال» دارند، مانند: السلام علیک، الان، السّاعه، الغرض، القصّه و… آمده از زبان عربیند پس آن‌ها نیز در دستهٔ واژگان عربی جای دارند.

۲. آموختن پرهیز از به کار بردن دستورزبان زبان‌های دیگر

بُن مایهٔ هر زبان را دستور زبان‌های آن می‌سازند و چنانچه این بن‌مایه دچار لغزش شود امیدی به استواری آن زبان نمی‌توان داشت؛ از این روست که برای پاسداری از زبانمان باید دستورزبان فارسی را از گزند دور نگه داریم. نمونه‌های برجستهٔ این گزند، تنوین‌دار کردن واژگان فارسی و به طور مکسر جمع بستن واژگان است؛ که در زیر به توضیح آن‌ها می‌پردازیم. واژگان عربی تنوین‌دار وارد شده به زبان فارسی بی استثنا قید هستند. هدف ما آن است که حتی همین واژگان را از زبان فارسی بزداییم ولی هدف والاتر آن است که از تنوین دار کردن واژگان فارسی جلوگیری کنیم، چرا که اگر واژگان فارسی را اینگونه به قید تبدیل کنیم در واقع دستور زبان فارسی را که همان بن مایهٔ زبان است دچار گزند کرده‌ایم. در زبان فارسی تنها به دو گونه اسم‌ها را جمع می‌بندیم: «هاً و»ان«. که»هاً رایج‌تر است. جمع مکسر از گونهٔ جمع‌های عربی است و جمع بستن واژه‌های فارسی به این شیوه و یا شیوه‌های دیگر جمع بستن عربی مانند «ات» و «ین» و «ون» جدا از این که همانند تنوین به بن مایهٔ زبان آسیب می‌زند، آموختن زبان فارسی برای خارجی‌هایی که می‌خواهند زبان فارسی را بیاموزند دشوار می‌کند.

. فراگیری و یادآوری برابرهای فارسی واژگان بیگانه

هر یک از ما به فراخور آن که چند سال از زندگیمان گذشته باشد و یا این که در چه زمینه‌هایی کار و فعالیت می‌کنیم گنجینه‌ای از واژگان در یاد (ذهن) خویش داریم. این گنجینه همچنان که از واژگان فارسی سرهٔ بی‌شماری انباشته‌است دارای واژگان بیگانهٔ بسیاری نیز هست و جداسازی آن‌ها از یکدیگر با آموزش‌های این دفتر و تلاش شما شدنی خواهد بود. همچنین هم‌زمان با این جداسازی می‌توان واژگان فارسی سرهٔ دیگری را نیز بیاموزیم. با تلاش همرهان دیگر این راه، گنجینه‌ای دارای ۲۰۰۰ واژهٔ فارسی که شوربختانه برابر عربی یا اروپایی و مغولی آن‌ها رایج گشته، گرد آمده‌است. ما می‌توانیم با فراگیری این واژگان افزون بر آن که گنجینهٔ واژگان فارسی سرهٔ خود را پربارتر کنیم، بیش از پیش با ریخت و شکل واژگان فارسی آشنا شویم و فرایند جداسازی واژگان فارسی از بیگانه‌ها با شتاب بیشتری انجام می‌شود جُستارهای وابسته

فرهنگ واژه‌های بیگانه و برابر پارسی آنها
دساتیر، واژه‌هایی که نباید به اشتباه در سره‌نویسی به‌کار روند بُنمایه‌ها
تارنمای فارسی سره به کوشش مهدی عباسیان
برگزیدهٔ ادب پارسی , ناشر : پیام دیگر
زبان فارسی (۳) شاخهٔ نظری , ناشر : چاپ و نشر کتاب‌های درسی
فرهنگ واژه‌های بیگانه و برابر پارسی آنها, دکتر خسرو خزاعی، حسین اقوامی (آزاد)

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button