زبان پارسی، زبانیست از دستهی زبانهایِ هندوایرانی از گروهِ زبانی هندواروپایی که ساختار واژهسازی در آن، بر پایهی آمیزش ریشهها و وندهاست. ازین نگرش، میتوان آنرا در تراز زبانهایِ توانایی چون فرانسه، آلمانی و … گذاشت. با اینهمه در سزای این زبان، ستمِ بسیاری شده است. از سدهی پنجم به پس، دبیران درباری برای دانشنمایی در برابر پادشاه، از واژههای تازی [عربی] بهره بردند و از آن پس افشان [نثر] پارسی، زیبایی و زیوایی نخستین خود را از دست داد. زیبایی از آنروی که واژههایِ پارسی ساختاری آهنگین دارند و در آمیزش با واژههایِ تازی که بیشینهی آنها از گلو گفته میشوند و افزون برین، از سنگی جدا برخوردارند، دچارِ آشفتگی شد. و زیوایی یا زندهبودن از آنروی که کمکم پیشوندها و پسوندها که واژههای نو را میساختند از میان رفتند و زبان در برابر واژههایِ نوین ناتوان شد. از ابوالفضلِ بیهقی، نویسندهی نامدار “تاریخ بیهقی” نوشتاری داریم که در آن به دبیران دیوانی دستور داده است که در نوشتن به جای واژههای پارسی، چه واژههای تازی به کار برند. برای نمونه، نوشته: بهجای “شوریدگی”، “اضطراب” نویسند. بهجای “آهستگی”، “تمنی” نویسند. بهجای “خو”، “سیرت” نویسند.
این آشفتگی روزبهروز بیشتر شد به گونهای که برخی از دبیران، برای دانشنمایی در برابر شهریاران تُرک، از واژههایِ ترکی نیز بهره بردند. روزگاری رسید که دبیران تنها برای چند کارواژه [فعل] و یا پیوندواژه از پارسی بهره میبرند و هتا [حتی] نزدیک بود که دستور زبانِ تازی نیز اندر پارسی شود. آنروزها که به دورهی قاجار برمیگردد، دانشوران ما نیز که دانشآموختهی فرنگ بودند بهجایِ اندیشیدن برای همتاگزینیِ واژههای فرنگی، خودِ آنها را بی هیچ دگرگونی، در پارسی به کار بردند. پس از پایان دورهی قاجار و آغازِ پادشاهیِ پهلوی، بسیاری از نویسندگان که از زبان نوشتاری سخت مانده شده بودند، به زبان کوچهبازاری روی آورند. زبان کوچهبازاری یا همان زبان توده، بیشتر از واژههای خودِ زبان بود ازینروی، دریافت آن بسیار سادهتر از نوشتههای پیشین بود. چندسال پس از آن فرهنگستان زبان پدید آمد و همزمان با آن بزرگانی همچون احمد کسروی رو به سرهنویسی آوردند. کوششهای آنان گرچه، همانروز پاسخ نداد ولی زبان امروزینِ مردم نمایانگر اینست که سرانجام واژههای تازه در میان مردم جا باز کرد و بسیاری از واژههای بیگانه از زبان زدوده شد. روزگاری بهجای “هواپیما”، “شهرداری” و “دادگستری” واژههایِ “طیاره”، “بلدیه” و “عدلیه” بهکار میرفت، ولی امروز بسیاری از چم [معنی] این واژهها نیز ناآگاه اند!
زبان تازی از گروه زبانیِ سامیست. در این زبانها، واژهها از ریشههایی سهتایی [ثلاثی] و چارتایی [رباعی] ساخته میشوند و ازینروی توانِ بسیار پایینی در واژهسازی دارند. برابر با پژوهش دکتر حسابی، که در پیشگفتارِ «فرهنگ حسابی» آورده، بیشینهریشهای که میتوان از سه وات [حرف] ساخت، ۱۹۵۶۷ ریشه است. اگر این شمار را به بیشینه ریشهیِ چهارواتی که میتوان ساخت (کمابیش ۱۰۰۰ ریشه) بیفزاییم و چندهزار دیگر نیز برای ریشههای سهتاییکه یک وات دوبار در آنها آمده است، در نگر بگریم، دست بیش، ۲۵۰۰۰ ریشه خواهیم داشت. ازبرکردنِ این همه ریشه برای زبانشناسان هم ساده نیست چه رسد به تودهی مردم. به هر روی، میدانیم که در زبانهایِ سامی، میتوانیم هر ریشهیِ سهتاییِ تنها [ثلاثی مجرد] را در ده بابِ فَعّلَ، فاعَلَ، اَفَعلَ، تَفَعّلَ، تَفاعَلَ، اِنفَعَلَ، اِفتَعَلَ، اِفعَلَّ، اِفعالَّ، اِستَفعَلَ بگردانیم. از هرکدام ازین کارواژهها، نامهای گوناگونی گرفته میشود: ۱- نامهای جای و زمان۲- نام ابزار ۳- نام شیوه ۴- نام پیشه ۵- نام ستاک ۶- زاب [صفت] ۷- رنگ ۸- بازخوانی [نسبت] ۹- نام مانک [معنی] با در نگرگرفتن همهی گونههای واژهگیری، بهدست میآید که از هر ریشهای بیشینه، هفتاد جدامده [مشتق] میتوان به دست آورد. اگر هفتاد را زَد [ضرب] در ۲۵۰۰۰ ریشه کنیم، دستِ بیش، ۱۷۵۰۰۰۰ واژه به دست میآید که هرآینه بسیاری از واژهها دارایِ چمهایی [معانی] همانند هستند که رویِ کاربردی ندارند. اکنون میرسیم به زبانهای هندواروپایی همانند پارسی. این زبانها نزدیک به ۱۵۰۰ ریشه دارند. (به گفتهای زبانِ پارسی نزدیک به چهارهزار ریشه دارد!) اگر این ۱۵۰۰ ریشه را با ۲۵۰ پیشوند بیامیزیم، ۳۷۵۰۰۰ واژه بهدست میآید. اکنون اگر این واژهها را با ۶۰۰ پسوند درآمیزیم، ۲۲۵۰۰۰۰۰۰ واژه بهدست میآید این شمار را به شمارِ واژههایی که از آمیزشِ پسوند و ریشه به تنهایی بهدست میآید، (۹۰۰۰۰۰) میافزاییم. میشود:
۲۲۶۲۷۵۰۰۰ = ۹۰۰۰۰۰ + ۳۷۵۰۰۰ + ۲۲۵۰۰۰۰۰۰
این شمار، تنها آمیزشِ میانِ ریشهها و وندها را دربرمیگیرد، وگرنه باید آمیختههایِ دیگری مانندِ “پیادهرو”، “خردپیشه” و “روشندل” که از آمیزشِ میانِ “نام با کارواژه”، “نام با نام” و “نام با زاب” و همانندِ آن بهدست میآید را به آن بیفزاییم. همین ناسازگاری میان پارسی و تازی، انگیزهیِ توانمندیِ پارسی و ناتوانی تازی شده است.
امروزه زبانِ تازی بهراستی دربرابر واژههای دانشیک کم آورده است. برای نمونه بهجای E.mail در پارسی به آسودگی واژهی “رایانامه” را از آمیزش میانِ “رایا” که یک پیشوندِ تازهساز است به افزایِ “نامه” که همتایِ mail است میگذاریم؛ لیک در تازی چون ساختاری همانندِ پارسی ندارد، واژهی “برید الکترونی” را بهکار میبرند. و یا در پارسی بهجای پاستوریزه، میتوانیم از پالشته (پال + شته) بهره ببریم، لیک تازیان ناگزیر اند خود واژهیِ “پاستور” را بهگونهیِ “بستر” در میان ریشههای چارتاییشان جا دهند و “یبستر” و “مبستره” را از آن بسازند. در پارسی، با آمیختنِ “رای” به چمِ “راستن، مرتبکردن” + انه (پسوند ابزار) و از رویِ همتای فرانسوی “ordinateur” واژهی “رایانه” را بهجای “Computer” انگلیسی میگذاریم؛ لیک تازیان ناگزیر اند از واژهی درازِ “الحاسبالإکترونی” بهره ببرند، اگرچه خود واژهیِ بنیادین را بهسانِ “الکمبیوتر” بهکار میبرند. این زبان همچنین ناگزیر بوده برای جورکردنِ واژههایش از زبانی چون پارسی نیز یاری بگیرد. بسیاری از واژههای تازی به آشکار یا به پنهان پارسی اند. همچون: قربانی از کُرپان، شارع از “شاهراه”، “برهان” از “پروهان”، “رواج” از “روا”، “طنّاز” از “تنناز” و … که آشکار است پارسیست. و یا واژهیِ “عمران” از ریشهی “مر” پارسی به چمِ “مردن، ازمیانرفتن” که “آ” پیشوند نای [نفی] پیش از آن آمده و چمِ “زیاندن، آبادکردن” به آن داده است که از همین ریشه واژهیِ “مرض” را هم ساخته اند. و یا از ریشهی “جه” (در جهش) + اد پارسی واژهی “جهاد” به تازی راه یافته، سپس از آن جهد، مجاهده و … را ساخته اند.
اگر زبان پارسی را باور کرده اید، بهجاست که همین اکنون بهجای سخن از کمتوانیِ پارسی، به یاری همین وندهایی که تازی از آن بیبهره است، زبان را بارور کنیم.