دانشگاهیانسخن روزفرهنگستان

فضیلت جدایی دین از دولت

دین هدف یا وسیله؟

همه‌ی ادیان در ماهیت خود، مهربان و خوش‌خیم و با اصول اخلاقیات آمیخته‌اند. اگر ادیان در آغاز تأسیسشان، موذی، پلید، سبع، آزاردهنده و یا غیراخلاقی بودند، آنگاه نمی‌توانستند تبلیغ کنند. مثل هر مسلکی ادیان هم آغاز داشتند و به روش ترغیب، تشویق، و ارائهٔ مثال‌های متعالی به دعوت دیگران می‌پرداختند. چگونه است که این ادیان به تدریج ملایمت خود را از دست می‌دهند، و بدخیم و فاقد سهل‌گیری و مدارا با دیگران می‌شوند؟ این دوری دین از مدارا و ملایمت اولیه با افراط و تفریط، و عدم معرفت واقعی و تمایل به قدرت و آمیزش با سیاست است که دین را به یابو گونه‌ای تبدیل می‌کند که فقط قدرت تخریب، تنفر، تنش، و تازش دارد، و از آن ماهیت مهربان و خوش‌خیمی اولیه دیگر خبری نیست. مثلاً، چرا علیه کلیسا انقلاب شد؟

تا اوایل سده ۱۴ میلادی، کل اروپا جامعه‌ای دینی بود. مردم و فرمانروایان پیرو کلیسای کاتولیک بودند.  طبقه روحانی سرور همه طبقات جامعه محسوب می‌شد. ولی سه سده متعاقب،  به ویژه از سده ۱۷، مردم اروپا دنیوی شدند؛ بدین معنا که غیر از دیانت عیسی، به سایر چیزها مانند قانون، فلسفه، دانش تجربی، موزیک، تئاتر و سایر هنرها و به ویژه اقتصاد و مادیات روی آوردند. در واقع از دوران رنسانس به بعد، مردمان اروپا بر خلاف گذشته خواهان دستیابی به قدرت، دارایی، دانش تجربی، نظم و زیبایی و زندگی خوب  شده بودند. ولی چرا چنین جرقه‌ای زده شد و چرا به فوریت شعله‌ور گردید؟ چون مردم جانشان از دست روحانیون کلیسایی و دنیا پرستی، نفاق و دورویی و ابزاری شدن دین توسط آنان به لب رسیده بود.

به قول رابرت روزول پالمر: « دستگاه پاپ تدریجا فاسد گردید. یعنی فریفته مال و منال دنیوی شد؛ بَطر نعمت به آن راه یافت، روحانیان مزه قدرت را چشیدند و به دام بوروکراسی افتادند. آنان از عقاید و آرای مردم بی خبر ماندند و بیشتر در صدد حفظ جلال و عظمت کلیسا و مقام خود بودند تا درک معنای واقعی دیانت، این دستگاه نه قادر بود که خود را اصلاح کند و نه حاضر بود که دیگران به اصلاحات دست بزنند. نتیجه آن شد که باور های قدیمی سست گردید. اطمینان از میان رفت.»

امروز حین مسئله‌ای زیر پوست جامعه افغانستان به واسطه حاکمیت دینی و ابزاری سازی دین در جهت تصاحب قدرت و تداخل در امور سیاسی با دگماتیسم خشک و عبوسی شکل گرفته و درحال اجراء است. با آنکه دستگاه تبلیغات حاکمیت خیلی تلاش می‌کند تا به گروهی از فرمانبرداران ائدیولوژیک مخاطب خود چنین القاء کند که این حکومت، اسلام را برای آنها به ارمغان آورده و ضامن بقای دین شان است اما اهل معنا خوب می‌دانند که دقیقا عکس این قضیه صادق است یعنی این دین بوده که ابزار دست حضرات گشته و عالی‌جنابان را به اهداف شان (کرسی قدرت) رسانیده است و تا آنجا که توانسته‌اند به نام خدا و زیر نام دین از هیچگونه اقدامات ضدبشری و حصول منافع و مطامع سیاسی و شخصی دریغ نورزیده اند. همین مسئله باعث شده است که امروز در بین بخش‌هایی از جامعه معتقدات مذهبی و دینی به کلی اعتبار پیشین خود را از دست داده اند. همچنین سخت گیری ها و دخالت های فراوان در حوزه حقوقِ حقه و انسانی شهروندان (زیر چتر دین) باعث تشدید و تقویت جریان سکولاریسم بدون معرفت (سکولاریسمی که گریز و دوری جستن از دین را نه بر اساس گرایشات و تعلقات فکری و فلسفی بلکه بر اساس نفرت و خشونت و دین ستیزی و مقاومت در برابر گفتمان حاکم انتخاب کرده است) نیز شده است. حکومت‌های دینی اکثراً، خرد را به‌عنوان ملاک گفتگو نمی‌پذیرد، عقل و قانون را تا جایی می‌پذیرد که به منافع شان لطمه نزند، حفظِ قدرت انحصاری در دست روحانیون را اوجب واجبات می‌دانند؛ ازهمینرو در حاکمیت دینی نه اصلاح موضوعیت دارد نه اصلاح طلبی.

با مطالعات دقیق، بی‌طرفانه و بدون غرض پیرامون اوضاع داخلی افغانستان به این نتیجه می‌توان رسید که راه‌حل بنیادین معضل در افغانستان می‌تواند بر دو اساس حل گردد؛ یکی جداییه دین از دولت (تعمیم سکولاریسم سیاسی)، دوم بنیانگذاری دولت غیرمتمرکز بر اساس آرای واقعی مردم. با این مسئله عملا سودجویی‌های سلیقوی حاکمان از میل به دخالت و قدرت‌نمایی در عرصه‌ی سیاست کاملاً بریده خواهد شد. در عین حال این به معنا نیست که سیاست‌مداران شخصاً حق داشتن اعتقادات شخصی ندارند یا اینکه خود یا دولت‌ها مجبور به ترویج بی دینی باشند. درست است که رشته‌ی ارتباط دولت و نهاد‌های دینی قطع می‌شود اما افراد می‌توانند به طور شخصی دارای اعتقادات دینی و مذهبی باشند. همین‌طور ممانعتی برای پیدایش احزاب با ریشه‌های افراطیت دینی و مذهبی وجود نخواهد داشت.  به‌طور کلی «سکولاریسم سیاسی» مرتبط با شکل و شیوه‌ی کار دولت است و ارتباطی به اعتقادات شهروندان ندارد. طبیعتا یکی از دغدغه‌های اصلی مذهبیون و الخص مسلمانان در حکومتی دینی درباره‌ی احتمال فردایی سکولار خواهد بود. به نظر می‌رسد از دلایل آن، ترس یا نگرانی و عدم آگاهی‌ و معرفت به خودِ سکولاریسم است. گمان می‌کنند سکولاریسم جعبه‌ای‌ست با ابزار ترویج بی‌دینی که دودمان‌شان را بر باد خواهد داد. اما واقعیت این‌ست سکولاریسم سیاسی آسیبی به دین و مذهب مردم نمی‌زند بلکه دست دلالان دینی و کاسبان مذهبی را از دولت کوتاه می‌کند. به طور کل می‌توان گفت «سکولاریسم سیاسی» امری‌ست حیاتی هم برای حکومت‌ها در جهت جلوگیری از زمینه‌ی ایجاد فساد و هم برای شهروندان اعم از دین‌دار و بی‌دین برای بقای صلح‌آمیز هر دو طیف در کنار یکدیگر.

فرهاد آریانفر

 

 

 

 

 

Related Articles

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button