در قرن هفدهم و پس از آن، مذهب به عنوان عامل مهمی در تشکیل اجتماعی و تأثیرگذاری در اندیشه جمعی بود، اما با فروپاشی مذهب، زبان به تدریج جایگزین آن شد و نقش اساسیتری در تشکیل جامعه و سیاستهای آن داشت.
مسئله زبان و حقوق زبانی یکی از بحثهای اصلی در قانون اساسی کشورها است و از قرن هجدهم به بعد، نقش مهمی در علوم انسانی و اجتماعی و همچنین در نهادهای سیاسی و حوزه سیاست ایفا کرده است. در افغانستان نیز، بحث زبان به یک مسئله ویژه تبدیل شده است.
جامعهی افغانستان به لحاظ ترکیب قومی به شدت متکثّر است و هریک از اقوام مختلف، با زبان ویژهی خود صحبت میکنند. از آنجا که سیاست تضاد زبانی و ستیز با زبان فارسی در این کشور استمرار تاریخی دارد، در صد سال اخیر، همواره محل منازعه بوده و برجستگی ناسیونالیسم قومی و نابرابریهای اجتماعی را در پی داشته است. به گفتهی، تالفسون (Tollefson, W.J) «سیاست زبانی می تواند هم عامل واگرایی، نابرابری اجتماعی و بی عدالتی باشد و هم عامل وحدت، همگرایی و غرور ملی گردد»، لذا نقش دولتها در سیاست زبانیِ مناسب، بسیار مهم است.
به قول لوی ژان کالوه: «به دشواری میتوان زبانی را بر مردم تحمیل کرد که آن را نمیخواهند. همچنین اگر در جایی یک زبان میانجی رواج گسترده داشته باشد، چندان منطقی نیست که بکوشیم زبانی را که در اقلیت است به جای زبان ملی تحمیل کنیم». یعنی؛ سیاستی که حاکمان افغانستان در سدهی بیستم و پس از شکلگیری ناسیونالیسم افغانی، در پیش گرفتهاند، آن هم در کشوری که زبان فارسی نقش یک زبان میانجی را در میان گویندگان سایر زبانها داشته است و هنوز هم دارد.
پس از آن شیوه و چگونگی برخورد با زبانها و گویشهای کشور به یک معضل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و درون مایهی گفتمان زبانی تبدیل شد، که سرآغاز آن به دوره حاکمیت امیر امانالله برمیگردد. سیاست زبانی و فرهنگی، آموزشی و پرورشی دولت امیر امان الله متأثر از نظریات محمود طرزی (وزیرخارجه دولت امانالله) بود. همچنین در این دوره، تأثیرگذاری نظریهی تقسیمبندی محمود طرزی در حوزهی زبان نمایان است. با پیروی از همین تقسیمبندی، زبان فارسی در کتابهای درسی و نشریات ادواری به عنوان زبان رسمی و زبان افغانی (زبان پشتو)، به عنوان زبان ملت افغانستان اعلام شد. به سخن میر محمد صدیق فرهنگ، امیر امانالله در لویه جرگهی حمل 1302خورشیدی اعلام کرد که خواهان گسترش زبان پشتو در کشور است. سپس انجمن پشتو را برای انکشاف زبان مذکور تأسیس کرد و در این دوره، کتابهای درسی به زبان پشتو تألیف شد. دولت امیر امانالله نیز خود را به تعمیم زبان پشتو موظف دانست. تعمیم یک زبان که در حقیقت تحمیل یک زبان بر دیگر زبانها است، آشکارا یک امر سیاسی و تجربهای ناکام بوده است. رفتار خردمندانه این بود که دولت امیر امانالله، زبان پشتو را در کنار همهی زبانهای کشور، از جمله زبان فارسی گسترش میداد و از سیاست تبعیضآمیز تعمیم تنها یک زبان، فاصله میگرفت و راه را بر تنشها و عصبیتهای زبانی میبست. اما بهعکس نزاعهای زبانی را دامن زد. ریشهی اصلی درگیریهای اینچنینی را در تفکرات ناسیونالیسم افغانمحور محمود طرزی میتوان جست.
پس از سرنگون شدن دولت امانی با روی کارآمدن امیر حبیبالله کلکانی و دوره یکساله وی، نزاعهای زبانی اوج نگرفت، اما با روی کار آمدن محمد نادر در 1929م، در کابل، وی به تحریکات قومی، زبانی و مذهبی دامن زد و سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» را در پیش گرفت.
در روزگار محمد ظاهر شاه نیز، سیاستِ اختناق و افتراق، تحریکات قومی و زبانی ادامه یافت و فارسیزدایی به سیاست داخلی سلطنت تبدیل شد. در آستانهی شکلگیری فاشیسم آلمان در دههی سی میلادی سدهی پیشین، عصبیت قومی و راندن زبان فارسی بیشتر از همه عرصهها نمایان شد. تعمیم و ترویج تنها «زبان افغانی» یعنی زبان پشتو و کنار زدن سایر زبانهای اصلی کشور در دستور کار دولت قرار گرفت. قدم اول در این راه با صدور فرمانی برداشته شد که در شماره 12 حوت سال 1315خورشیدی برابر با 3 مارچ 1937م پیرامون زبان پشتو در جریدهای دولتی اصلاح منتشر شد. محمد ظاهر شاه، در این فرمان نوشت: «اراده فرمودهایم در ترویج و احیای لسان افغانی «زبان پشتو» سعی به عمل آمده، مأمورین لشکری و کشوری مکلفند تا مدت سه سال، لسان افغانی را آموخته در محاوره و کتابت مورد استفاده قرار دهند.» با فرمان صادره، علاوه بر تدریس زبان پشتو در سراسر کشور و تغییر زبان فارسی به پشتو، آموزشگاه پشتو ویژهی معلمان نیز دایر شد. در نتیجهی این امر در مناطق غیر پشتو زبان، آموزگاران که خود پشتو نمیدانستند موظف شدند تا مضامینی کتاب درسی که در زبان پشتو موجود نبود، به شاگردان که آنها هم پشتو نمیدانستند؛ به زبان پشتو تدریس کنند. انجمنها و نهادهای زبان و ادب فارسی محدود و مسدود شد و گسترش زبان پشتو در مسیر تضعیف زبان فارسی دنبال شد. انجمن ادبی کابل به «پشتو تولنه»، سالنامه کابل به «د کابل کالنی» و مجله کابل به «د کابل مجلی» تبدیل شدند.
زبان آموزش یکی از عناصر با اهمیت در گسترش آموزش و پرورش در جامعه است. سیاستهای فارسیستیزی صدمات ناگواری را بر پیکر آموزش و پرورش کشور زد، زیرا زبان فارسی از غنای تمدّنی و پشتیوانهی علمی گستردهای برخوردار است و با جایگزین کردن زبان پشتو خلأ بزرگی دراین مهم به وجود آمد و منجر به تضعیف آموزش و پرورش کشور شد.
این سیاست در دورهی ریاست جمهوری محمد داود خان نیز دنبال شد. محمد داود یکی از معماران تبعیض و سیاست ناکام فارسیزدایی بود. از یک سو باید در نظر داشت دگرگونیهایی که در سطح جهان و کشور رخ داده بود، باعث شد، آگاهی مردم بیشتر شود و از سوی دیگر بنا بر ترکیب قومی، رهبری کودتا و کشمکشهای درون نظام جمهوری مجال نیافت که سیاستهای تبعیضی پیشین را در حوزهی زبان و آموزش پیگیری کند. زیرا با کودتای حزب دموکراتیکِ خلق، از رأس حکومت برکنارشد.
در اوایل دورهی جمهوری دموکراتیک افغانستان سیاست تعبیض اندکی فروکش کرد. پشتو تولنه به آکادمی علوم تغییر نام یافت. آموزشگاههای اجباری زبان پشتو، لغو شد. سرود ملی تنها به زبان پشتو اعلام شد. اما بعدها نظریهی برخورد دموکراتیک با تمام زبانهای کشور مطرح شد و همه زبانهای کشور برابر اعلام شدند و روزنامهها و مجلهها به دونسخه چاپ می شدند. در نتیجه، پشتو جایگاه خود را به عنوان زبان ملی افغانستان از دست داد، امّا به عنوان یکی از زبانهای رسمی دولت باقی ماند.
در پی روی کار آمدن دولت اسلامی مجاهدین (1371-1375) و بی سروسامانی، هرج و مرج، بیکفایتی و ناتوانی مجموعه گروههای جهادی – اسلامی، جنگهای میان تنظیمی و ادامهی مداخله بیرونی، بخش قابل ملاحظهای از کتابخانهها، چاپخانهها، آکادمی علوم، موزیم ملی، انجمن نویسندگان، اتحادیههای روزنامهنگاران و هنرمندان، دانشگاهها، و مراکز علمی، آموزشی، فرهنگی و تاریخی کشور تاراج شد و بخشی از آنها در بازارهای پاکستان به حراج گذاشته شد. شماری از روشنفکران اعم از نویسنده و روزنامهنگار، هنرمند و پژوهشگر، کشور را ترک کردند و در سراسر دنیا پراکنده شدند. در این میان دولت اسلامی افغانستان، سرود ملی کشور را به زبانِ فارسی اعلام کرد. در این دوره تأثیرگذاری زبان عربی و اردو بر زبان فارسی دری و توجه به آموزش عربی بیشتر شد. تأثیرگذاری حوزهی دینی، نثر کهنه و پیچیدهی واژههای عربی یکی از مشخصههای این دوره است. کاربرد واژهی عربی و گاه جملههای عربی برای دولت و گروههای مجاهدین نه تنها «ژست» عالم بودن در پی داشت، بلکه برای آنها مفهوم قدرت را نیز در خود نهفته بود. در هر صورت سایه نثر کهنه و سرشار از واژه های عربی و اردو بر نثر زبان فارسی هنوز هم سنگینی می کند.
دولت مجاهدین سیاست، راهکار و برنامهای در حوزهی زبان نداشت. این دولت قانون اساسی گذشته را کنار گذاشت و موفق نشد قانون اساسی جدیدی ارائه کند.
پس از روی کار آمدن امارت اسلامی طالبان، اوج عصبیت و تعصب زبانی به نمایش گذاشته شد. طالبان به طور منظم، سیستماتیک و پیگیر تلاش کرد، زبان و ادب فارسی را محدود کند و با کمک پشتوانه نظامی، سیاسی و سیاست تفوّقطلبی قومی، آن را نابود سازد. این گروه از به آتش کشیدن هزاران جلد کتابهای چاپی و دستنویسهای زبان فارسی دریغ نکردند. طالبان در واقع تلویزیون، سینما، تئاتر، موسیقی، هنر و فرهنگ را به چوبهی دار کشید. آنها با توسل به زور، در شهر کابل تابلوهای مغازهها را از زبان فارسی به پشتو و اردو تغییر دادند.
در پی به زیر کشیدن نظام قرون وسطایی طالبان و روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی افغانستان قانون اساسی جدید تدوین شد. در این قانون اساسی نیز نشانههای برتریجویی و تبعیض در حوزهی زبان آشکارا ملموس بود. در ماده 22 آن آمده است: «سرود ملی افغانستان به زبان پشتو می باشد.» در حالی که براساس ماده 16 و 22 زبان فارسی و پشتو، زبانهای رسمی دولت هستند، از حقوق برابر برخوردارند و هر گونه تبعیض علیه این دو زبان ممنوع است. به طور طبیعی این نوع برتریجویی و تبعیض زبانی، واکنش برحق فارسی زبانان را در پی داشت و بحران اعتماد و تنش زبانی و ملی را دامن زد و تشدید کرد.
این چالش در دولت محمد اشرف غنی حادتر شد و مانند دوران سلطنت ظاهرشاه کوشیدند زبان فارسی را از تابلوهای شهری و اماکن عمومی حذف کنند. به طور نمونه؛ تابلوی فرودگاه استان خوست به یک زبان (پشتو) تقلیل پیدا کرد. در حالی که در مراکز عمدهی فارسیزبان نشینها تابلوها و… به دو زبان فارسی و پشتو نوشته میشد و البته به پشتو اولویت داده میشد و همچنان در مکاتبات اداری و پژوهشهای دانشگاهی، مصطلحات اصیل فارسی حذف و مصطلحات انگلیسی و یا پشتو جاگزین آن میشد.
با بازگشت طالبان در سال 1400 شمسی، فرهنگ فارسیستیزی به شکل علنی تداوم پیدا کرد. طالبان تقویم شمسی را از تقویم رسمی افغانستان حذف کردند و زبان رسمی ادارات را از فارسی به پشتو تغییر دادند. حتی تابلوهای فارسی از اماکن رسمی دولتی حذف شدند. در گذشته، در استانهایی که اکثریت ساکنان آنها افغان/پشتون بودند، زبان رسمی ادارات و تابلوها به پشتو بود، اما طالبان این را در سراسر افغانستان تعمیم و گسترش دادند.
وزارت آموزش عالی طالبان همچنین استفاده از واژههای فارسی در متون و منابع علمی و درسی را ممنوع اعلام کرد و به دانشگاههای افغانستان دستور داد: “از استفاده از واژههای بیگانه و خارجی نظیر دانشگاه، دانشجو، دادگاه، دادستان و… خودداری نمایند.”
جدا کردن دری از فارسی به عنوان زبان مستقل توسط افغانها دلایل مختلفی دارد، از جمله تمایز افغانستان از ایران در ابعاد تاریخی و فرهنگی و تقویت گفتمان کاذبی که به افغانستان به عنوان یک کشور مستقل با پنج هزار سال تاریخ اشاره میکند.
علاوه بر این، شاید فارسی با خشونت و جنگآوری سازگار نباشد و طالبان نگران اند با تقویت زبان فارسی، روحیه خشونتطلبی که به عنوان یکی از مشخصههای این گروه شناخته میشود، تضعیف شود. همچنین در گذشته محمود طرزی نیز مخالف نامگذاری رتبههای نظامی ارتش آن زمان به زبان فارسی بود زیرا با اجرای این تصمیم اظهار کرد که نیروی نظامی با لفظهای ظریف نمیتواند مؤثر و سازگار باشد، بنا براین رتبه های نظامی باید به زبان پشتو باشد تا ماهیت قهار و زور محور این نیرو ها حفظ شود.
علیرغم تلاشهای حاکمان افغانِ افغانستان برای بسط و توسعهی زبان پشتو و تبدیل آن به زبان ملی و مشترک مردم این سرزمین؛ زبان پشتو از محدودهی قبایل پشتون فراتر نرفته است و از نظر عمومیت و فراگیری به پای زبان فارسی نمیرسد. به علاوه؛ سیاستهای خصمانه، ستیزهجویانه و ضدیّت با زبانی که زبانِ میان قومی محسوب میشود، باعث تشدید شکافهای قومی شده است و منازعه برخواسته از این سیاستها زمینه واگرایی و فاصلهی قومی و بی اعتمادی را میان گروه های قومی افزایش داده است.